۱۳۸۸/۴/۲۲

مسگر شهر قصه

امروز صبح پیرمردی اومده بود تو کوچه مون و فریاد میزد: " مسگریه، مس سفید می کنیم!"
خیلی دلم سوخت. برای اون و همه ی کسانی که روزگاری حرفه شون واقعا کاربرد داشت و موردنیاز جامعه بود ولی الان دیگه به کل فراموش شده اند.
یاد خر خراط تو "شهر قصه" می افتم که دیگه به قول خودش "همه رفته بودن سراغ ملامین و پلاسکو" و خراطی رو هیچ کسی تحویل نمی گرفت ولی باز هم حاضر به ترک شغلش هم نبود. دلیلش هم این بود: " آخه من خراطی رو دوست دارم!"

پ. ن.
مسگر در فرهنگ دهخدا

۱۳۸۸/۴/۱۹

خبر "بد" برای بچه های "خوب"

مهدی آذریزدی هم رفت. اینم یه "خبر بد" برای "بچه های خوب"! یادش به خیر چه روزگاری بود. واقعا از خوندن کتاب هاش لذت می بردیم. داستان های مولوی، سعدی، شیخ عطار و ... اون همه ی ما رو در عالم کودکی با این مشاهیر و حکایاتشون آشنا کرد. چه کسی غیر از اون می تونست بچه ها رو به این خوبی با شاهکارهای ادب ایران اخت بده؟ این کم کاری نبود.
چیزی که بیشتر دل آدم رو به درد میاره این بود که در فقر، تنهایی و بی توجهی مرد. بی توجهی هم از طرف مردم و هم از طرف دولتی که وظیفه ی نگاهبانی از فرهنگ این مرز و بوم روداره.روحش شاد.

 
پرتوک © 2008. Design: ~ Sweet Baby Girl