۱۳۸۸/۲/۷

کاروان شادی استقلالی ها


اصلا خبر نداشتم امروز روز آخر لیگه. طرف های عصردیدم انگار کاروان عروسی پشت کاروان عروسی تو خیابون راه افتاده! نگو عروسی نیست و جماعت استقلالی جشن گرفته ان! بوق و جیغ و سروصدایی بود که بیا و تماشا کن.
در رو باز کردم یکیشونو ببینم، ماشینی پر از آدم دیدم که جوونکی روی سقفش به پشت نشسته بود و برای ماشین های پشت سر حرکاتی شبه موزون می کرد. ماشین پشت سری هم سرتاپاش رو با قلم آبی یه چیزهایی نوشته بودن که نایستادم بخونمشون و اومدم تو و در رو بستم.
این هم از شادی سالی یه بار عده ای از جوونامون!! رفت تا سال دیگه!

۱۳۸۸/۲/۶

به یاد بیژن ترقی

خبر کوتاه بود:
بيژن ترقي، ترانه‌سراي مشهور ايراني پس از يک دوره تحمل بيماري طولاني در سن 80 سالگي درگذشت.
بيژن ترقي 12 اسفند سال 1308 خورشيدي در شهر تهران متولد شد. وي از سال 1335 همکاري خود را با راديو آغاز کرد.آتش کاروان يکي از پرآوازه‌ترين ترانه‌هاي اوست.
ترقي فعاليت ادبي خود را با استاداني چون ملك‌الشعراي بهار، اميري فيروزكوهي، نيما يوشيج و شهريار آغاز كرده بود و با هنرمندان و آهنگسازان نامي روزگار خود چون ابوالحسن صبا، رضا محجوبي، علي تجويدي، داريوش رفيعي و پرويز ياحقي همكاري نزديك داشت.
وي در ساعت 2 بامداد شنبه، پنجم ارديبهشت‌ماه 1388 در سن 80 سالگي در منزلش درگذشت. (منبع: سایت سازمان میراث فرهنگی )



به یادش، لینک نوانمایی از یکی از زیباترین ترانه هاش رواینجا میذارم از سایت ایران کلیپ. برای تماشای این کلیپ اینجا کلیک کنید.
لینک برای دانلود این ترانه: لینک 1 ---- لینک 2

متن و مشخصات این تصنیف زیبا و به یاد ماندنی:

بیداد زمان / خواننده : مرضیه / آهنگ : پرویز یاحقی / ترانه : بیژن ترقی

به رهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان كز شاخه جدا بود
چو ز گلشن رو كرده نهان در رهگذرش باد خزان چون پیك بلا بود
ای برگ ستمدیده پاییزی آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی ؟
روزی تو هم آغوش گلی بودی دلداده و مدهوش گلی بودی
ای عاشق شیدا دلداده رسوا گویمت چرا فسرده ام ؟
در گل نه صفایی نی بوی وفایی جز ستم ز وی نبرده ام
خار غمش در دل بنساندم در ره او من جان بفشاندم
تا شد نوگل گلشن و زیب چمن
رفت آن گل من از دست با خار و خسی پیوست
من ماندم و صد خار ستم وین پیكر بی جان
ای تازه گل گلشن ! پژمرده شوی چون من
هر برگ تو افتد به رهی پژمرده و لرزان

با سپاس از وبلاگ نوای ایرانی

۱۳۸۸/۲/۳

طلوع آفتاب

چند روز پیش به یه سفر کوتاه رفتم. تو راه این عکس مثلا هنری (!) رو هم از طلوع خورشید گرفتم:

۱۳۸۸/۱/۲۸

آر تی ال و آهنگ رامین جوادی

می دونید که سازنده ی کل موسیقی سریال "فرار از زندان" هنرمند و موسیقیدان بزرگ ایرانی، "رامین جوادی" ه. امشب تلویزیون RTL آلمان سومین قسمت از فصل چهارم این سریال رو پخش کرد ولی با کمال شگفتی به جای آهنگ زیبای تیتراژ آغازی سریال، یک ترانه ی آلمانی رو شنیدم!



واقعا متاسف شدم ....

۱۳۸۸/۱/۲۰

فصل چهارم " فرار از زندان "

تلویزیون RTL آلمان از پنجشنبه ی پیش، فصل چهارم سریال فرار از زندان (prison break ) رو شروع کرد. این فصل با تصمیم مایکل به انتقام گرفتن از قاتل های سارا شروع می شه ولی متوجه می شه که سارا نمرده و زنده است.
به نظر من اصلا قرار نبوده سارا تو فصل 3 بمیره و احتمالا بحث بر سر قرارداد بازی هنرپیشه ی نقش سارا وعدم تمایلش به بازی تو این فصل بوده. اگه دقت می کردین حتی تو صحنه هایی از فصل 3 که ظاهرا سارا هنوز زنده بوده هم صورتش رو درست نشون نمی داد و این نشون میده که خانم سارا وین کالیس اصلا حاضر به بازی تو اون فصل حتی در نقش آدم زنده هم نبوده!
به هر حال بیشتر از همین نکته رو از فصل 4 براتون نمی گم فقط اینو اضافه کنم که قسمت اول این فصل خیلی کلیدیه وتقریبا تکلیف همه ی شخصیت های مهم فصل های قبل تو همین یه قسمت مشخص میشه. از دستش ندین.

۱۳۸۸/۱/۱۸

شعر زیبای سعدی

از این قطعه ی جناب سعدی خیلی خوشم میاد. می خوام با نستعلیق شکسته بنویسمش و بزنمش به دیوار، وقتی نوشتم عکسشو اینجا می ذارم:

گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی* به دستم

بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم

بگفتا من گِلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گُل نشستم

کمال هم نشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم

* خیلی جاها اینو می نویسن: "مخدومی"

 
پرتوک © 2008. Design: ~ Sweet Baby Girl